بی کس

بی کس

hi

 

welcome to your web

 

 

don't forget to

 

comment

 

 

thank you

نوشته شده در 27 / 7 / 1398برچسب:,ساعت 19 توسط amir| |

 

هنوز اون روز فراموشم نمی شه
که با دست قشنگت روی شیشه
کشیدی عکس قلبی و نوشتی
واسه امروز و فردا و همیشه
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
آرزوی من اینست که دو روز طولانی
در کنار تو باشم فارغ از پشیمانی
آرزوی من اینست یا شوی فراموشم
یا که مثل غم هر شب گیرمت در آغوشم
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
برف آمد و پاییز فراموشت شد
آن گریه ی یک ریز فراموشت شد
انگار نه انگار که با هم بودیم
چه زود همه چیز فراموشت شد !!!

 * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *              

اگه با تنهایی و غم تموم بشه عمرم
بدون که تو رو فراموش نمیکنم عمرا

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
     مینویسم روی صفحه ی غریب زندگی
من فراموشت نمی کنم عزیز ، به سادگی
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
اگه فراموشم کنی میرم سراغ سرنوشت
میگم چرا اسم منو فقط تو قلب تو نوشت
اگه فراموشم کنی سلطان قصر غم میشم
مثل یه شمع بی فروغ لحظه به لحظه کم میشم
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
موجی از عشق رو به ساحل دلت میفرستم تا بدانی فراموش نشدنی هستی . . .
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
هر وقت تونستی برف رو سیاه کنی !
کلاغ را سفید کنی !
هروقت تونستی آتش را ببوسی !
تو آب نفس عمیق بکشی !
هروقت تونستی اشک سنگ رو ببینی !
شادیه غم را ببینی !
اون موقع من تو را فراموش خواهم کرد . . .
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
من هر روز تلاش می کنم که در خاطرم بماند
و تو هر روز تلاش می کنی که فراموش کنی
چه بلا تکلیفند خاطراتمان !!!
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
معمولا آدما از اینکه بعد از مرگ فراموش بشن وحشت دارن
ولی چه سخته زنده باشی و فراموش بشی . . .
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
گفته بودم بعد از این باید فراموشش کنم
دیدمش از یاد بردم گفته های خویش را
تا به من نزدیک شد گفتم سلام ای آشنا
گفتم اما نشنیدم جز صدای خویش را
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
از بس که غصه تو قصه در گوشم کرد
غمهای زمانه را فراموشم کرد
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
سخن دیگر نگفتی ، ای سخن پرداز خاموشم
فراموشت نمیکردم ، چرا کردی فراموشم ؟

نوشته شده در 11 / 4 / 1391برچسب:,ساعت 18 توسط amir| |


الف. فرمان زندگی را از همان اول، خودت به دست بگیر

ب. اگر پرسپولیسی هستی آن گاه همسرت نباید استقلالی باشد
 

 

 


الف. انتخاب همسر از بین آدمهای برجسته

ب. شکم برجسته ممنوع!

 


الف. همیشه راه راست را برو

ب. به طرف منزل مادرزن 

 


ادامه مطلب
نوشته شده در 6 / 4 / 1390برچسب:,ساعت 12 توسط amir| |

پس از کلی دردسر با پسر مورد علاقه ام ازدواج کردم…ما همدیگرو به حد مرگ دوست داشتیم

سالای اول زندگیمون خیلی خوب بود…اما چند سال که گذشت کمبود بچه رو به

وضوح حس می کردیم…

می دونستیم بچه دار نمی شیم…ولی نمی دونستیم که مشکل از کدوم یکی از

ماست…اولاش نمی خواستیم بدونیم…

 

 
 

صفای ما پا برهنه ها می دونی چیه؟
اینه که ریگی به کفشمون نیست!!!

دوتا آدم برفی که میونشون یه رود بود عاشق هم می شن. اونا از عشق هم آب می شن به امید این که یه روزی توی رودخونه به هم برسن.

داره برف میاد، بیا تو قلبم سرما نخوری!

امیدوارم با هر دونه برفی که می باره یه غصه از دلت پاک شه.
آرزو می کنم غم های دلت برن زیر برف زمستون و دلت همیشه سفید و بدون غم بمونه.

در این روزهای برفی آیا برای گنجشکان دانه ای ریخته ای؟
پرنده دل من نیز، دیر زمانیست که در برف گیر افتاده.

دونه های برف فقط برای دیدن چشات از آسمون پایین میان. اما پاشونو که زمین می ذارن فدای مهربونیت می شن...

لیز خوردن بهانه ایست برای محکم تر فشردن دست کسی که دوستش داری. روز برفیت مبارک!

برف بارید وخدا پاکی خود را به زمین هدیه کرد. زمین مغرور شد که سفید است، پاک است، چون دل خدا...
وخدا با آفتابی اشتباه زمین را به وی گوشزد کرد.

 


 

 

 

[+] نوشته شده توسط قاسم مرادی در 12:3 | نظر بدهید |







اس ام اس عاشقانه

 

 

 

صفای ما پا برهنه ها می دونی چیه؟
اینه که ریگی به کفشمون نیست!!!

دوتا آدم برفی که میونشون یه رود بود عاشق هم می شن. اونا از عشق هم آب می شن به امید این که یه روزی توی رودخونه به هم برسن.

داره برف میاد، بیا تو قلبم سرما نخوری!

امیدوارم با هر دونه برفی که می باره یه غصه از دلت پاک شه.
آرزو می کنم غم های دلت برن زیر برف زمستون و دلت همیشه سفید و بدون غم بمونه.

در این روزهای برفی آیا برای گنجشکان دانه ای ریخته ای؟
پرنده دل من نیز، دیر زمانیست که در برف گیر افتاده.

دونه های برف فقط برای دیدن چشات از آسمون پایین میان. اما پاشونو که زمین می ذارن فدای مهربونیت می شن...

 

با خودمون می گفتیم…عشقمون واسه یه

زندگی رویایی کافیه…بچه می خوایم چی کار؟…در واقع خودمونو گول می زدیم…

هم من هم اون…هر دومون عاشق بچه بودیم…

تا اینکه یه روز

علی نشست رو به رومو

گفت…اگه مشکل از من باشه …تو چی کار می کنی؟…فکر نکردم تا شک کنه که

دوسش ندارم…خیلی سریع بهش گفتم…من حاضرم به خاطر

تو رو همه چی خط سیاه بکشم…علی که انگار خیالش راحت شده بود یه نفس

راحت کشید و از سر میز بلند شد و راه افتاد…

گفتم:تو چی؟گفت:من؟

 

گفتم:آره…اگه مشکل از من باشه…تو چی کار می کنی؟

برگشت…زل زد به چشام…گفت:تو به عشق من شک داری؟…فرصت جواب ندادو

گفت:من وجود تو رو با هیچی عوض نمی کنم…

با لبخندی که رو صورتم نمایان شد خیالش راحت شد که من مطمئن شدم اون

هنوزم منو دوس داره…

گفتم:پس فردا می ریم آزمایشگاه…

گفت:موافقم…فردا می ریم…

و رفتیم…نمی دونم چرا اما دلم مث سیر و سرکه می جوشید…اگه واقعا عیب از من

بود چی؟…سر

خودمو با کار گرم کردم تا دیگه فرصت

فکر کردن به این حرفارو به خودم ندم…

طبق قرارمون صبح رفتیم آزمایشگاه…هم من هم اون…هر دو آزمایش دادیم…بهمون

گفتن جواب تا یک هفته دیگه حاضره…

یه هفته واسمون قد صد سال طول کشید…اضطرابو می شد خیلی اسون تو چهره

هردومون دید…با

این حال به همدیگه اطمینان می دادیم

که جواب ازمایش واسه هیچ کدوممون مهم نیس…

بالاخره اون روز رسید…علی مث همیشه رفت سر کار و من خودم باید جواب ازمایشو

می گرفتم…دستام مث بید می لرزید…داخل ازمایشگاه شدم…

علی که اومد خسته بود…اما کنجکاو…ازم پرسید جوابو گرفتی؟

که منم زدم زیر گریه…فهمید که مشکل از منه…اما نمی دونم که تغییر چهره اش از

ناراحتی بود…یا از

خوشحالی…روزا می گذشتن و علی روز به روز نسبت به من سردتر و سردتر می

شد…تا اینکه یه روز که دیگه صبرم از این رفتاراش طاق شده بود…بهش

گفتم:علی…تو

چته؟چرا این جوری می کنی…؟

اونم عقده شو خالی کرد گفت:من بچه دوس دارم مهناز…مگه گناهم چیه؟…من

نمی تونم یه عمر بی بچه تو یه خونه سر کنم…

دهنم خشک شده بود…چشام پراشک…گفتم اما تو خودت گفتی همه جوره منو

دوس داری…گفتی حاضری بخاطرم قید بچه رو بزنی…پس چی شد؟

گفت:آره گفتم…اما اشتباه کردم…الان می بینم نمی تونم…نمی کشم…

نخواستم بحثو ادامه بدم…پی یه جای خلوت می گشتم تا یه دل سیر گریه کنم…و

اتاقو انتخاب کردم…

من و علی دیگه با هم حرفی نزدیم…تا اینکه علی احضاریه اورد برام و گفت می خوام

طلاقت بدم…یا زن بگیرم…نمی تونم خرج دو نفرو با هم بدم…بنابراین از فردا تو واسه

خودت…منم واسه خودم…

دلم شکست…نمی تونستم باور کنم کسی که یه عمر به حرفای قشنگش دل خوش

کرده بودم…حالا به همه چی پا زده…

دیگه طاقت نیاوردم لباسامو پوشیدمو ساکمم بستم…برگه جواب ازمایش هنوز توی

جیب مانتوام بود…

درش اوردم یه نامه نوشتم و گذاشتم روش و هر دو رو کنار گلدون گذاشتم…احضاریه

رو برداشتم و از خونه زدم بیرون…

توی نامه نوشت بودم:

علی جان…سلام…

امیدوارم پای حرفت واساده باشی و منو طلاق بدی…چون اگه این کارو نکنی خودم

ازت جدا می شم…

می دونی که می تونم…دادگاه این حقو به من می ده که از مردی که بچه دار نمی

شه جدا شم…وقتی جواب ازمایشارو گرفتم و دیدم که عیب از توئه…باور کن اون قدر

برام بی اهمیت بود که حاضر

بودم برگه رو همون جاپاره کنم…

اما نمی دونم چرا خواستم یه بار دیگه عشقت به من ثابت شه…

توی دادگاه منتظ


نوشته شده در 6 / 4 / 1390برچسب:,ساعت 12 توسط amir| |

مزیت دختر بودن.....دخترا برین حالشو ببرین..

 

 


1-هیچ وقت مجبور نیستی به تعداد موهای سرت بری خواستگاری.کافیه فقط یه "بله" کوچولو بگی اونم با هزار منت و ناز و کرشمه.

2_به سادگی اب خوردن می تونی چند تا پسر رو تو کوچه به جون هم بندازی.(روشش رو خود خانما بهتر می دونن.پس نیازی به نوشتن نیست)

3_لازم نیست صبح به صبح صورتتو اصلاح کنی.ماهی یه بارم کافیه.

4_هیچ وقت از بوی گند زیربقل خودت عق نمی زنی.


ادامه مطلب
نوشته شده در 5 / 4 / 1390برچسب:,ساعت 12 توسط amir| |

جدیدترین عکس های خووششگل

عکس زیبا و عاشقانه از غو هاعکسهای عاشقانهعکسهای عاشقانهعکسهای عاشقانهعکسهای عاشقانهعکسهای عاشقانهعکسهای عاشقانه

 

 


ادامه مطلب
نوشته شده در 4 / 4 / 1390برچسب:,ساعت 12 توسط amir| |

عشق دلیل میخواد

Once a Girl when having a conversation with her lover, asked
یک بار دختری حین صحبت با پسری که عاشقش بود، ازش پرسید
Why do you like me..? Why do you love me
چرا دوستم داری؟ واسه چی عاشقمی؟
I can"t tell the reason... but I really like you
دلیلشو نمیدونم ...اما واقعا"‌دوست دارم
You can"t even tell me the reason... how can you say you like me
تو هیچ دلیلی رو نمی تونی عنوان کنی... پس چطور دوستم داری؟
How can you say you love me
چطور میتونی بگی عاشقمی؟
I really don"t know the reason, but I can prove that I love U
من جدا"دلیلشو نمیدونم، اما میتونم بهت ثابت کنم
Proof ? No! I want you to tell me the reason
ثابت کنی؟ نه! من میخوام دلیلتو بگی 
Ok..ok!!! Erm... because you are beautiful,
باشه.. باشه!!! میگم... چون تو خوشگلی،  
because your voice is sweet,
صدات گرم و خواستنیه،  
because you are caring,
همیشه بهم اهمیت میدی، 
because you are loving,
دوست داشتنی هستی، 
because you arethoughtful,
با ملاحظه هستی،  
because of your smile,
بخاطر لبخندت،  
The Girl felt very satisfied with the lover"s answer
دختر از جوابهای اون خیلی راضی و قانع شد 
Unfortunately, a few days later, the Lady met with an accident and went in coma
متاسفانه، چند روز بعد، اون دختر تصادف وحشتناکی کرد و به حالت کما رفت  
The Guy then placed a letter by her side
پسر نامه ای رو کنارش گذاشت با این مضمون  
Darling, Because of your sweet voice that I love you, Now can you talk?
عزیزم، گفتم بخاطر صدای گرمت عاشقتم اما حالا که نمیتونی حرف بزنی، میتونی؟ 
No! Therefore I cannot love you
نه ! پس دیگه نمیتونم عاشقت بمونم  
Because of your care and concern that I like you Now that you cannot show them, therefore I cannot love you
گفتم بخاطر اهمیت دادن ها و مراقبت کردن هات دوست دارم اما حالا که نمیتونی برام اونجوری باشی، پس منم نمیتونم دوست داشته باشم  
Because of your smile, because of your movements that I love you
گفتم واسه لبخندات، برای حرکاتت عاشقتم  
Now can you smile? Now can you move? No , therefore I cannot love you
اما حالا نه میتونی بخندی نه حرکت کنی پس منم نمیتونم عاشقت باشم
If love needs a reason, like now, There is no reason for me to love you anymore
اگه عشق همیشه یه دلیل میخواد مثل همین الان، پس دیگه برای من دلیلی واسه عاشق تو بودن وجود نداره  
Does love need a reason?
عشق دلیل میخواد؟

NO! Therefore!!
نه!معلومه که نه!! 
I Still LOVE YOU...
پس من هنوز هم عاشقتم
True love never dies for it is lust that fades away
عشق واقعی هیچوقت نمی میرم 
Love bonds for a lifetime but lust just pushes away
این هوس است که کمتر و کمتر میشه و از بین میره  
Immature love says: "I love you because I need you"
"عشق خام و ناقص میگه:"من دوست دارم چون بهت نیاز دارم 
Mature love says "I need you because I love you"
"ولی عشق کامل و پخته میگه:"بهت نیاز دارم چون دوست دارم 
"Fate Determines Who Comes Into Our Lives, But Heart Determines Who Stays"
"سرنوشت تعیین میکنه که چه شخصی تو زندگیت وارد بشه، اما قلب حکم می کنه که چه شخصی در قلبت بمونه...
نوشته شده در 29 / 3 / 1390برچسب:,ساعت 11 توسط amir| |

























ادامه مطلب
نوشته شده در 27 / 3 / 1390برچسب:,ساعت 23 توسط amir| |

دخترک شانزده ساله بود که برای اولین بار عاشق پسر شد.. پسر قدبلند بود، صدای بمی داشت و همیشه شاگرد اول کلاس بود. دختر خجالتی نبود اما نمی خواست احساسات خود را به پسر ابراز کند، از اینکه راز این عشق را در قلبش نگه می داشت و دورادور او را می دید احساس خوشبختی می کرد.


ادامه مطلب
نوشته شده در 27 / 3 / 1390برچسب:,ساعت 23 توسط amir| |

نامه پیرزن به خدا

یک روز کارمند پستی که به نامه‌هایی که آدرس نامعلوم دارند رسیدگی می‌کرد متوجه نامه ای شد که روی پاکت آن با خطی لرزان نوشته شده بود نامه‌ای به خدا !

با خودش فکر کرد بهتر است نامه را باز کرده و بخواند.در نامه این طور نوشته شده بود:
خدای عزیزم بیوه زنی هشتادوسه ساله هستم که زندگی ام با حقوق نا چیز باز نشستگی می‌گذرد. دیروز یک نفر کیف مرا که صد دلار در آن بود دزدید.


ادامه مطلب
نوشته شده در 27 / 3 / 1390برچسب:,ساعت 23 توسط amir| |


Power By: LoxBlog.Com